یه شب دختر خاله غضنفر زنگ میزنه به گوشیش میگه الو غضنفر سلام خوبی؟
غضنفر: مرسی عزیزم تو چطوری؟
دخترخاله: منم خوبم.
غضنفر: امری هست در خدمتم.
دخترخاله: راستش امشب من خونه تنهام، هیشکی خونه نیست، گفتم بهت زنگ بزنم بگم بیای پیشم
امشب رو با هم باشیم.
غضنفر: تو خونه تنهایی؟ مطمئنی میخوای من بیام پیشت؟
دخترخاله: آره عزیزم. میای؟
غضنفر: معلومه که میام. من تا نیم ساعت دیگه خودمو میرسونم.
دخترخاله: اوکی عزیزم! منتظرم.
...
نیم ساعت بعد غضنفر زنگ خونه خاله ش رو میزنه:
دخترخاله: کیه؟
غضنفر: منم خوشگلم!
دخترخاله: اِ تویی بیا تو عزیز دلم!
غضنفر میره توی خونه:
دختر خاله: واسا من برم تو اتاق آماده بشم، 5 دقیقه دیگه که صدات کردم بیا تو.
غضنفر: باشه عزیزم فقط سریعتر!
5دقیقه بعد...
غضنفر در رو باز میکنه و میره توی اتاق...
اتاق کاملا تاریکه...
یهو چراغا روشن میشه و همه داد میزنن:
تولدت مبارک!!!
(واقعا برات متاسفم که انقدر فکرت منحرفه!)